انتقام شیرین ... !
او اولین عشق من بود ، اولین خاطره ساز فصل جدید از زندگی،
ما ۳ سال با هم بودیم و من به معنای واقعی عاشقش بودم.
تو یه روز پاییزی بهم گفت :« تصمیم گرفتم که دیگه با هم نباشیم ، دیگه با هم قرار نذاریم »
یک آن نابود شدم،گویی کاخ تمام آرزوهایی که داشتم در یک لحظه ویران شد.
ناگهان یک حلقه درآورد و گفت :«می خواهم با تو
ازدواج کنم، میشه پیشنهادم رو قبول کنی» 💍❤️
پنج سال بعد
با استئصال و اضطراب تمام به او گفتم :« عاشق دیگری شده ام »
او در حالی که به شدت پریشان شده بود، با تعجب پرسید : چه کسی ؟
وقت انتقام رسیده بود
در حالی که مردمک چشم هایش به مانند ضربان قلبم آشفته بود, با کمی درنگ به او گفتم :
پسر یا دخترمان ، هنوز نمیدانم! 👶🏻💒
آری
گاهی انتقام شیرین است ...
✍️داستانتون رو برای ما کامنت کنید
برای اطلاع دقیق از مشخصات و قیمت دایرکت پیام دهید.
🌐www.rubygold.ir
📞+98 935 244 1244