چشمانت چقدر آشناست...
به فنجان قهوه ام خیره میشوم و فکر می کنم چقدر برایم آشنایی ، دوباره نگاهت می کنم، تو هم نگاهم می کنی با چشمان میشی ات و آن موهای نارنجی...
نه انگار واقعا تو را جایی دیده ام ، تارهای نارنجی را زیر شالم جا به جا می کنم، جرعه ای می نوشم، تو هم...
زمستان همه جا را فرا گرفته است، چقدر تلخ است ، قهوه ام را می گویم...
جرعه ای از فنجانت می خوری، انگار در فکری ، چقدر برایم آشنایی! نمیشناسمت اما لبخند می زنم، تو هم لبخند می زنی، قهوه ام از دهن افتاده، نگاهت می کنم فنجانت را روی میز می گذاری ، می دانم دیده امت اما نمی شناسمت...
می روم ، تو هم می روی...
زمستان همه جا را گرفته است...
#دلنوشته_های_بهار
دوست دارین از این به بعد متن هایی که خودم می نویسم توی کپشن برای شما بذارم؟
انگشتر نقره گل 😍 آبکاری شده و مرواریدش اصله ❤️
قیمتش با احترام ۵۰۰ تومان
برای خرید به دایرکت ما سر بزنید 🤍
تو فقط خیال کن 🌱