آره می دونم همش شبیه همه ولی تو بگو کدوم به چشمت قشنگتره؟
یه وقتایی به هشت نه سال گذشته فکر می کنم
که نورا رو مثل یه فرزند بزرگ کردم
از اون زمانیکه فقط یک رگال لباس کنار سالن پذیرایی خونه بود
تا اون موقع که توی شهرهای مختلف ایونت برگزار می کرد
یا اون زمان که فقط یک مزون بود توی خیابون اندرزگو فرمانیه
تا الان
که بارور شده و چندین شعبه مختلف در سرتاسر ایران داره...
هی، فقط خود خداوند می دونه من برای این بذری که نهال شد، نهالی که درخت شد و درختی که بار داد
چقدر تلاش کرده ام
وقتی از صفر شروع کردیم، هیچ پشتوانه و حامی نداشتیم، و سالهاست که داریم برای این فرزند دلبند مون از جان و دل مایه می ذاریم
من دوستش دارم
ممنونم که شمام دوستش دارید
برام یه چیزی درباره نورا بنویسید، خستگی چند ساله از تنم در بره
دوستون دارم❤️