ورق نزنید😉
| هیچی اما همه هیچی |
دختر رویاهای من بر عکس دختر رویاهای همه نه قدش خیلی بلنده ،نه موهاش طلایی و رنگیه ، دماغش اگه جا عینک روش نمونده باشه نوک بالا نیست، ماشینش کفشای سیاه و کشیه که جوراب ضخیم قسمت روو بازشو میپوشونه ، شلوار سیاه ساده داره از اونا که کارمندای اداره ها پاشون میکنن
یه کیف نیمه کوچیک که توش کش سر و یه تل قدیمی و سه تا پیکسل و دوتا کتاب و یکم کیشمیش و مویز و یه دستمال سیاه خوش بوی مندرسِ ، صبح ها که میره دانشگاه فشار اتوبوس رو قفسه ی سینشه و غروبا که بر میگرده باز فشار و سنگینی همون آدما نفسشو تنگ میکنه، بغضش رو میشکونه ،خواسته یا ناخواسته گذرش می افته به کیف و دستمال سیاه خوش بوی قدیمیش ... دختر رویاهام اسم ساده ای داره مثل رنگ و حالت موهاش ... سیاه ، صاف ،یکم خشک ...
بعضی روزا تو یه مدرسه معمولی درس میده ، روزای بیکاری هم تنها میره سینما
تنهاست ، از اون تنهایی های مختلط از دوست و دوستی های اجباری ، از اون تنهایی هایی که از بیرون نگاهش کنی میگی اونقدا هم بهش بد نمیگذره ، از اون تنهایی های تو شلوغی ،جنس سنگ فرش پیاده رو متر کردنای انقلاب تا چهار راه ولیعصر تو آخرای آبان
یکم ترسوعه ،شیرینه اما ، ترسوعه مث همه ی دخترای آرزوهاتون ،وقتایی که از خیابون رد میشه یا وقتی از نیمکت پارک بلند میشه یا حتی وقتی در خونه رو میبنده که بره و بیشتر از همه وقت اونجا که تو شیشه های تاکسی نصفه نیمه خودشو میبینه ... شاید به خاطر همینه که زمستونا رو شیشه ی تاکسی ها میکنه نقاشی میکشه ،شاید بخاطر همینه که زمستونو بیشتر دوست داره ،
معمولی تر از چیزاییه که توصیفش کردم ، دلش جای کاروان سرا و ترمینال یه بن بست متروکه، شبا کسی بهش شب بخیر نمیگه ، روزا هم به جای نوتلا نون پنیر چای میخوره، قهوه دوست نداره ، هنری نیست ، داف نیست ، چادری نیست ، روشن فکر نیست هیچی نیست ،اما ، همه چیه ...
دختر رویاهام تنهاست انقدری که حتی منم ندارمش ، حوّاست ...
ولی سیبی وسوسش نکرده ...
نوشته ی پر از جون ِ محسن محبی ست .
.
.
.
سِت مورد علاقه خودمه این 🤩🐦🔥❤️
تمامدستساز•
—
ژِپـگُلدْ•
سِتعِشق / میانه راه🌱
وزن / ۱۰٫۳۶۰ گرم •متغییر•
متریال / طلا
شیربهاء
طلا / ۴۷٫۹۰۰٫۰۰۰ تومان( روز و لحظه)
.